شاید دوست داشته باشید بدانید که قصه شکلاتهای دست ساز وگان از کجا آغاز شد. روزی از روزهای بهار، با مهربانی سهراب چشمهایم را شستم وآن جور دیگر به دنیایم نگاه کردم. در پاکیزگی رویایم قلب های پر ضربان شکلات ها را یافتم. ما از هر فرآوده حیوانی دور شدیم و به آن دورها نزدیک ….. و حالا من و شکلاتهایم وگان هستیم با لبخندی به بزرگی اقیانوس آرام دلمان. ما میدانیم که در توانایی های حسی مثل شادی، رنج و درد با دیگر انسانها و حیوانات وجوه مشترک داریم و . . . |
![]() |